یادداشتی از یک ترانه سرای کمونیست
نوبت نوروز ما هم می رسد !
کوروش سمیعی

من به عنوان ترانه سرایی از نسل سوم موسیقی ایران، و مهم تر از آن عضوی از حزب اتحاد کمونیسم کارگری ایران، سالی که گذشت را تا همیشه زندگی ام از یاد نخواهم برد. برای منی که زندگی ام از شروع کشتار و جنایات جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته  و همه روزهای جوانی ام در محاق خفقان و اعدام و کشتار معترضین و فعالین سیاسی گذشته، سالی که طی شد تا همیشه در ذهنم ماندگار خواهد بود. سالی که با موج آزادی خواهانه مردم و تظاهرات میلیونی ما به پایان رسید. سالی که بت های مشمئز کننده مذهبی درهم شکستند و این ولایت فقیه مشمئز کننده دیکتاتوری به همراه رفرمیستهای نان به نرخ روز خورش زیر پای کارگران و مردم جامعه ام له شدند .

روزهایی که دیگر خیابان های شهر محل قدرتنمایی نیروهای دولتی نبود بلکه تبدیل به میدانی برای هراس اینان از تظاهرات آزادیخواهانه ما بود و دیگر کسی نبود که از هراس تفنگ و وحشی گری برادرهای جان بر کف اسلامی به هراس فریادی را در سینه اش حبس کند! یک سره فریاد و "مرگ بر جمهوری اسلامی" یک سره شجاعت و "مرگ بر دیکتاتور" و همصدایی یک جامعه برای "جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم "!

گاهی با خودم فکر می کنم تا کجا باید فریاد کشید تا این جنایتکاران مذهبی متوجه شوند که باید به درک بروند! تا کی سید علی و دار و دسته اش به این پوپولیسم حال به هم زنشان قصد دارند ادامه دهند ... نه، کار تمام است! حالا دیگر هر آنچه که روزی جزء تابوهای مقدسه بودند یک به یک زیر پا له میشوند، دیگر حنای حکومتی هم رنگی ندارد. این مردم از خون عزیزانشان نخواهند گذشت. مردم میخندند به این اخبار خیمه شب بازی دلقک هایی چون موسوی و رفسنجانی و دار و دسته شان. شهر شلوغ شده خوب بشود چه اشکال دارد؟ بگذار بگویند: نوه شیخ اکبر رفسنجانی سرمایه دار را گرفته اند! میگوییم: گرفته اند که گرفته اند٬ از خودتان است ولش ميکنند٬ مگر خون و جان او رنگی تر از هزاران هزار انسانیست که بواسطه اعتراض دچار تعرض و جنایات همین پدر بزرگ رفسنجانی شدند؟ می گویند خواهر زاده موسوی سبزی فروش را برده اند! میگوییم هيچ کسى را نبايد بخاطر عقايدش دستگير کنند. اما مگر با او و نوه رفسنجانى مثل خواهرا ن و  برادرانمان در کهریزک و اوین و ... تجاوز کردند، مگر پای چوب دار جانش را گرفتند، یا که از گل نازک تر بهشان گفتند که میخواهید احساساتمان را جریحه دار کنید؟ بردید و یک لابی خبری با آن گرفتید و آزادش کردید. اما سوال اینجاست آیا برخوردتان با کسانی که گمنام بودند و ریش و آیت الهی در گروشان نبود یکسان بود؟

فرق بین مردم با این شیخ زاده ها و آقا بالا سرانشان در اینست که ما برای آزادی و برابریست که در سرنگونی شما همصداییم و شما برای تصاحب و چپاول ما و یکدیگر. پس حساب ما با شما اساسا جداست. این سیل اعتراض با توطئه ها و رسوخ های این چنینی استهاله نخواهد شد، شک نکنید. نمیدانم تا به کجا باید به شما مرگ و سرنگونی را حواله کرد تا دست بردارید اما همین را هم میدانم که جهت رادیکالی که این روزها در حرکت و ذهن مردم است جز با سرنگونی این سرمايه دارى اسلامی و ولایت حکومتی اش جهت عوض نخواهد کرد. این مردم صبر سی و یک سالشان را تمام کردند  صبری که با فشار خفقان و محاقی که به اسم خدا پیغمبرهای مشمئز کننده شان و قانون های متحجرشان در جامعه ایجاد کرده بودند به تنگ آمده .

حالا هر روز برایشان یک خطر است، هر روزی که در این تقویم به رزمایش قدرتی اینان تعلق داشت تبدیل به جرقه ای برای سرنگونیشان شده. مردمی که سالهاست نیروی کارشان را به پشیزی فروخته اند و رفاهشان را تقدیم ولایت ارازل و اوباش حکومتی و سید علی کردند، مردمی که از هراس لباس شخصی ها و گشت های ارشاد و هزار نیروهای وابسته خونخوار دولتی سالها تن و بدنشان لرزید چگونه سکوت کنند؟ تا به کی میخواستید بنشینند و چپاول های شما را تماشا کنند؟ براستی کدام ترانه امروز میتواند تسلی دهد خاطر آزرده ما را که حالا من هم به عنوان عضوی از همین جامعه قلم در دست بگیرم و از گل و بلبل حکایت کنم؟ نه !

برای ساختن یک دنیای بهتر، نه فقط  کارگران که تمام اقشار محروم و آزاديخواه جامعه باید دست به دست هم دهند تا کار اینان را یکسره کنند. دیگر دوره بی جهتی و بی طرفی گذشته! این روزها بيشتر مردم در یک سو گام بر میدارند و آن هم چیزی جز فروپاشاندن جمهوری اسلامی نیست. برای از بین بردن جامعه طبقاتى موجود٬ برای از میان بردن هرگونه آپارتاید و تبعيض با هر انگيزه و عنوانی، برای نابودی این مذهب که صنعتی است برای چپاول انسان٬ و هزار و هزار تیتر و حقیقت دیگر که زائده این ابوشیخ دلقک های خرافه مسلک است باید همگام با این مردم براى آزادى گام برداشت.
 .
این جامعه از کاریکاتورهای حکومتی به آسانی گذر میکند، از موسوی ها و خامنه ای ها از عبادی ها و گنجی ها میگذرد و به جریانی می پیوندد که چیزی جز نیاز دنیای امروز برای برپایی جهانی برابر و آزاد نیست. این مردم تعارف را با جنایتکاران حکومتی کنار گذاشتند و دیگر توحش و تشر دیکتاتور هایی چون خامنه ای و احمدی نژاد را به سخره ميگيرد. اين مردم به جنگ اسارت خويش آمده اند و اگر ميخواهند آزاد شوند ناچارند به سمت سوسياليسم بروند. اين اميد و اين اراده براى تغيير است که هنر و ادبيات و موزيک را به وجد آورده است. من حواسم پرت این تحرک رادیکال و آزادیخواه مردم است. در حافظه ام اسم نداها و سهراب ها تا همیشه برای تحکم انگیزه ام ثبت شده، فکر می کنم وقت آن رسیده که این جنایتکاران کوله بارشان را ببندند که اگر این روزها بهاری هم در کار باشد بهار سرنگونیست و نوروزی برای رسیدن به آزادی و برابری .

در شرایطی که دست همه کسانی که روزی ادعای ولی نعمتی داشتند اعم از سلطنت طلب و مجاهد و توده ای و ... برای مردم رو شده، نوبت ماست که با پرچم کمونیسم متناسب با نيازهاى مبارزه امروز برای احقاق خواسته های مردم گام برداریم. تلاشی که در تمام این سالها با تمام مشکلات زنده نگه اش داشتیم و خط حزبیمان را برنده و موجه و روشن به سمت سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب کارگرى سوق دادیم. چونان روزی که دست دوم خردادی ها را در برلین برای همه رو کردیم و نقاب از چهره سرانش برداشتیم و چونان امروز که با سياستهاى راديکال و فعالیتهای حزبیمان در خارج و داخل، و با اتکا به نيروى وسيعى که سرى پرشور براى تغيير دارد٬ تلاش ميکنيم. و بايد اين تلاش به قدرتمند شدن کمونيسم کارگرى و پيروزى کارگر و مردم آزاديخواه و انقلابى بر ارتجاع زمانه منجر شود.

برای آزادی و برابری که سهم انسان است و برپایی جامعه ای که آزادى و رهائى فرد و جمع را دنبال ميکند و تضادی بین جنسیت و هر گونه عنوان و اتيکتی قائل نمی شود٬ ما برای ساختن و برپایی چنین جهانیست که کمر به نابودی اسلام و مذهب و سرمایه و جمهوری اسلامی بستیم. حال که فاز گسترده ای از اعتراضاتمان کمر آبا و اجدادی حکومتی را دارد فلج می کند با جوشش و کوششی وصف نشدنی برای همیشه پرونده جنایتکارانی چون اینان را خواهیم بست .تا باد چنین باد!  *